voluntarily

adverb
1
willingly; without being forced
داوطلبانه, به طور داوطلبانه, با میل خویش, با رضایت, بدون اجبار, با خواست خود, از روی اختیار
2
without payment; free
بدون دریافت هزینه, بدون اجرت, رایگان, بدون مزد
The fund is voluntarily administered.