prematurely

adverb
1
before the normal or expected time
زودتر از موعد, پیش از وقت, نابهنگام, زودهنگام, پیش از موعد, پیش از زمان مقرر, پیش از وقت مقرر
2
before the normal length of pregnancy has been completed
زودرس, پیش از موقع, پیش از موعد, زودتر از موعد, پیش از وقت
The child was born prematurely.
3
too soon
بیش از موعد, پیش از هنگام, ناهنگام, زودهنگام, پیش از وقت, قبل از موعد, قبل از زمان مناسب, زودتر از حد, زودتر از لازم, پیش هنگام
Tomatoes won't ripen if they're harvested prematurely.