یادگیری زبان انگلیسی بدون آشنایی با اصطلاحات آن، مانند ساختن خانه بدون پایه است. اصطلاحات یا به بیان دیگر Idiom پرکاربرد انگلیسی به عبارتهای رایجی گفته میشود که معنای آنها از طریق ترجمه مستقیم کلمات مشخص نمیشود. از این رو، اگر یک زبانآموز هستید یا میخواهید برای تحصیل یا کار به خارج از کشور مهاجرت کنید، آشنایی با این دسته از عبارات بسیار ضروری و مهم است.
در مقاله زیر، idiomهای پرکاربرد انگلیسی را به شما معرفی خواهم کرد که با یادگیری آنها میتوانید تحولی در مکالمههای روزمره و رسمی خود داشته باشید و روانتر صحبت کنید. اگر برای این تحول آمادهاید، پس تا انتهای این مطلب با ما همراه باشید.
لیست 100 اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی
Idiomها در زبان انگلیسی بخش جدایی ناپذیر این زبان بینالمللی هستند و شما در موقعیتهای مختلف از جملات مکالمات روزمره، بیان احساسات و محیطهای حرفهای برای نشان دادن سطح مهارت و تسلط بر زبان انگلیسی به آنها نیاز پیدا خواهید کرد.
این مهارت ارتباطی به شما این امکان را میدهد که در انگلیسی روزمره، از جمله محیطهای رسمی و غیر رسمی روانتر صحبت کنید و به تسلطِ صحبت کردن به انگلیسی روان و انگلیسی اصیل یا همان بومی زبانها نزدیکتر شوید. به صورت کلی، اصطلاحات دسته بندیهای مختلفی دارند که در این قسمت Idiomiهای پرکاربرد انگلیسی را که در بیشتر موقعیتها میتوانید از آنها استفاده کنید را برایتان آورده ایم:
اصطلاحات روزمره
اصطلاحاتی که در مکالمات و گفتگوهای روزمره زیاد مورد استفاده قرار میگیرند.
A blessing in disguiseتوفیق اجباری
- Losing that job was a blessing in disguise, because it pushed me to start my own business.
از دست دادن شغلم برای من توفیق اجباری شد، زیرا باعث شد که کسب و کار خودم را شروع کنم.
A dime a dozen کم ارزش، فراوان، بسیار رایج
- Those generic souvenirs are a dime a dozen at tourist shop.
آن سوغاتیهای عام در مغازههای گردشگری به وفور پیدا میشوند و ارزش چندانی ندارند.
All ears
سرو پا گوش بودن
- Go ahead, I’m all ears. Tell me what’s been on your mind.
ادامه بده، من سرو پا گوشم. به من بگو چه چیزی در ذهنت میگذره؟
All in the same boat وضعیت مشابه داشتن
- Everybody on staff got a pay cut _ we’re all in the same boat.
همه کارمندان کاهش حقوق داشتهاند، ما در وضعیت مشابهی هستیم.
Call it a day کار را تمام کردن، کاری را برای امروز متوقف کردن
- We’ve been painting all afternoon; let’s call it a day and continue tomorrow.
ما تمام عصر را در حال نقاشی کشیدن بودیم، بیایید برای امروز متوقف کنیم و فردا ادامه دهیم.
Cost an arm and a leg خیلی گران بودن
· That luxury car must have cost him an arm and a leg.
آن ماشین لوکس حتما برایش خیلی گران تمام شده است.
Cut corners سرسری گرفتن چیزی، از کیفیت چیزی زدن
- Don’t cut corners on this project; it needs to be excellent to impress the new client.
این پروژه را سرسری نگیرید، باید برای تحت تاثیر قرار گرفتن مشتری جدید عالی باشد.
Hit the nail on the head دقیقا به هدف زدن یا توصیف کردن درست چیزی
- She hit the nail on the head when she said that our team needs better communication.
وقتی او گفت که تیم ما به ارتباطات بهتر نیاز دارد، دقیقا به هدف زد.
It’s a piece of cake چیزی که بسیار آسان است یا انجام دادن آن ساده است
- Don’t worry about the test; it’s a piece of cake. You’ll do fine.
اصلا نگران امتحان نباش. واقعا ساده بود. تو خیلی خوب از پس آن برمیآیی.
Once in a blue moon به ندرت اتفاق افتادن
- We eat at home most of the time; we go to restaurants once in a blue moon – for special occasions.
ما بیشتر مواقع در خانه غذا میخوریم، فقط برای موقعیتهای خاص به رستوران میرویم.
Out of the blue غیرمنتظره، ناگهانی
- I hadn’t spoken to her in years, and then out of the blue, she called me yesterday.
بعد از سالها که از او هیچ خبری نداشتم، به طور غیرمنتظرهای او همین دیروز با من تماس گرفت!
Put the cart کارها را به ترتیب اشتباه انجام دادن
- You’re putting the cart before the horse by buying furniture before finding a place to live.
تو داری کار اشتباهی انجام میدهی که قبل از پیدا کردن خانه، میخواهی مبلمان بخری.
Beat around the bush صغری کبری چیدن، به اصل موضوع نپرداختن
- Stop beating around the bush and tell me why you didn’t show up to my birthday party.
اینقدر صغری کبری نچین، به من بگو که چرا سر موقع به مراسم تولد من نیامدی؟
Piece of work برای توصیف کسی که ارتباط گرفتن با او سخت و دشوار است
- I love my cousin, but she’s a real piece of work – she gets offended over the slightest things.
من عاشق پسر عموم هستم، اما او واقعاً فرد خاصی است – حتی از کوچکترین چیزها ناراحت میشود.
Kill two birds with one stone با یک تیر دو نشان زدن، انجام دادن دو کار همزمان با یک اقدام
- By taking the train instead of driving, she kills two birds with one stone – saves money and helps the environment.
او با سوار قطار شدن، با یک تیر دو نشان زد. هم پولش را پس انداز کرد و هم به محیط زیست کمک کرد.
Make a long story short خلاصه کردن یک داستان یا ماجرا
- He rambled on about his trip, but to make a long story short, he had an amazing time.
او درباره سفرش زیاد پرحرفی کرد، اما خلاصهاش این بود که لحظات شگفتانگیزی را تجربه کرده بود.
Raining cats and dogs بارش شدید باران
- We can’t go outside; it’s raining cats and dogs.
ما نمیتوانیم بیرون برویم، باران شدیدی میبارد.
Ring a bell آشنا به نظر رسیدن اما نه خیلی دقیق
- His name rings a bell, but I can’t remember where I’ve heard it.
نامش به گوش من آشناست، اما یادم نمیآید که کجا آن را شنیدهام.
The elephant in the room یک مشکل یا مسئله مشخص که هیچکس دلش نمیخواهد درباره آن بحث کند
- Nobody wanted to mention the elephant in the room – the company’s poor performance last year.
هیچکس دلش نمیخواست که درباره مسئله کاهش عملکرد ضعیف شرکت بحث و صحبت کند.
Pipe down! ساکت شدن، حرف نزدن
- Hey kids, pipe down! This is a library and people are trying to study.
آهای بچهها، ساکت باشید! اینجا کتابخانه است و افراد میخواهند درس بخوانند.
Go with the Flow تطبیق دادن یا پذیرش آنچه پیش میآید
- I don’t have a specific plan for the weekend; I’ll just go with the flow and see what happens.
برنامه خاصی برای آخر هفته ندارم، فقط میخواهم هرچه پیش میآید، خوش باشد.
Be stand a head and shoulders above یک سر و گردن بالاتر بودن
- We’ve had about seven teachers so far, but she’s really something else. She’s head and shoulder above.
ما تا به حال هفت معلم داشتهایم، ولی این یکی چیز دیگری است. یک سر و گردن از بقیه بالاتر است!
Stand on one’s own two feet روی پای خود ایستادن
- If I were you, I’d marry Maryam and become independent. You’re old enough to stand on your own two feet.
من اگر جای تو بودم، با مریم ازدواج میکردم و مستقل میشدم. تو آنقدر بزرگ شدهای که بتوانی روی پای خودت بایستی.
Return sb’s favor لطف کسی را جبران کردن
- When do you somebody a favor, do you expect them to return your favor?
وقتی به کسی لطفی میکنی، آیا انتظار داری که لطف تو را جبران کند؟
Scratch sb’s back هوای کسی را داشتن، به هم نان قرض دادن
- You scratch my back and I’ll scratch yours.
تو هوای مرا داشته باش، من هم هوای تو را دارم.
Count on sb روی کسی حساب کردن
- You promised to help me. Remember, I’m counting on you.
تو به من قول دادی کمکم کنی. من روی تو حساب کردم(من روی قول تو حساب باز کردم)
Mess sth up خرابکاری کردن، چیزی یا محلی را به هم ریختن
- Whenever Dad makes pizza, he messes up the kitchen.
هر وقت که بابا پیتزا درست میکند، آشپزخانه را به هم میریزد.
At the eleventh hour در آخرین لحظه ممکن، در دقیقه نود
- I’m still halfway through my paper. I always turn it in at the eleventh hour.
من فقط نصف مقالهام را تهیه کردهام. همیشه مقالهام را دقیقه نود تحویل میدهم.
Drop in on sb یک نوک پا به دیدن کسی رفتن- سرزده به دیدن کسی رفتن
- I decided to drop in on my grandmother yesterday to surprise her with some homemade cookies.
دیروز تصمیم گرفتم سرزده به دیدن مادربزرگم بروم و او را با کمی شیرینی خانگی غافلگیر کنم.
Size sb/sth up کسی یا چیزی را سبک و سنگین کردن، سنجیدن کسی یا چیزی
- We must size up the situation before we act.
ما باید قبل از عمل کردن شرایط را سبک سنگین کنیم .
Take sb/sth in to account کسی یا چیزی را به حساب آوردن، در نظر گرفتن کسی یا چیزی
- I must take several things into account before marring John.
باید قبل از ازدواج با جان، چیزهای زیادی را در نظر بگیریم.
Break the ice سر صحبت را باز کردن، سکوت را شکستن
- To break the ice at the meeting, he started with a funny story about his weekend.
برای سر صحبت باز کردن در جلسه، او با یک داستان خندهدار درباره آخر هفتهاش شروع کرد.
Bump into sb برخورد کردن، به طور اتفاقی کسی را دیدن
- I bumped into my old school friend at the supermarket yesterday after years of not seeing each other.
دیروز در سوپرمارکت به طور اتفاقی یکی از دوستان قدیمی مدرسهام را بعد از سالها دیدم.
Open up to sb شروع به صحبت کردن، حاضر به حرف زدن شدن
- It took him a while to trust his therapist, but eventually, he opened up to her about his fears.
مدتی طول کشید تا به درمانگرش اعتماد کند، اما در نهایت درباره ترسهایش با او شروع به صحبت کرد.
Keep/Stay in touch with sbدائما با کسی در تماس بودن، دائما با کسی در ارتباط بودن
- Even after moving to another country, they promised to stay in touch with each other through video calls.
حتی بعد از نقل مکان به کشور دیگری، آنها قول دادند که از طریق تماس تصویری دائما با یکدیگر در ارتباط بمانند.
Right up one’s alley راست کار کسی بودن، خوراک کسی بودن
- This new mystery novel is right up her alley; she loves solving puzzles and uncovering secrets.
این رمان معمایی جدید کاملاً خوراک اوست؛ او عاشق حل معماها و کشف رازهاست.
Eat one’s hat اسمم را عوض میکنم
- If I can’t beat you at chess, I’ll eat my hat.
اگر نتوانم تو را در شطرنج شکست دهم، اسمم را عوض میکنم.
Jump out of the frying pan into the fire از چاله به چاه افتادن
- She quit her stressful job, only to jump out of the frying pan into the fire with an even worse boss.
او از شغل پراسترسش استعفا داد، اما از چاله به چاه افتاد و با رئیسی بدتر مواجه شد.
Show your true colors نشان دادن ذات یا شخصیت واقعی خود
- When things get stressful, that’s when people start to show their true colors.
وقتی شرایط بحرانی میشود، آن وقت است که افراد ذات واقعی خودشان را نشان میدهند.
On thin ice در یک موقعیت خطرناک قرار گرفتن
- He’s on thin ice with his boss after making multiple mistakes.
او بعد از اشتباهات مکرری که مرتکب شده است، در موقعیت خطرناک و حساسی با رئیسش قرار دارد.
Play it by ear بدون برنامهریزی قبلی کاری را کردن، بدون برنامه قبلی تصمیم گرفتن
- We don’t have a specific itinerary; we’ll just play it by ear and see what we feel like doing.
ما برنامه مشخصی نداریم؛ فقط هرچه پیش آمد عمل میکنیم و نگاه میکنیم که چه کاری میخواهیم انجام دهیم.
Save your breath وقت و انرژیات را برای چیزی که تأثیری ندارد هدر نده
- Trying to convince him to change his mind is pointless; save your breath.
تلاش برای متقاعد کردن او بیفایده است، پس وقتت را بیهوده تلف نکن.
Clear as mud اطلاعات یا ارتباطی که اصلا واضح نیست
- My friend tried to explain how to get to his house, but his directions were as clear as mud and we got lost.
دوستم سعی کرد آدرس خانهاش را توضیح دهد، اما توضیحاتش کاملاً گیجکننده بود و گم شدیم.
Off the chain بینظیر، معرکه
- The concert last night was off the chain! The energy in the crowd was unbelievable.
کنسرت دیشب فوقالعاده بود. انرژی جمعیت غیرقابل باور بود.
Take it on the chin زیر سبیلی رد کردن، به روی خود نیاوردن
- When they criticized his presentation harshly, he took it on the chin and continued answering their questions calmly.
وقتی آنها ارائهاش را شدیدا نقد کردند، او به روی خودش نیاورد و با آرامش به سوالاتشان پاسخ داد.
Pull strings پارتی بازی کردن، اعمال نفوذ کردن
- I have a connection in that company.He can pull strings for you.
من در آن شرکت یک آشنا دارم. او میتواند برایت پارتیبازی کند.
اصطلاحات بیانکننده احساسات
این دسته از اصطلاحات عموما بیانکننده احساسات، حالات، شرایط، روابط و.. میباشند.
Barking up the wrong tree متهم یا سرزنش کردن فردی به اشتباه
- If you think I took your book, you’re barking up the wrong tree. I haven’t seen it.
اگر فکر میکنی که من کتابت را برداشتم، داری اشتباه میکنی، من کتابت را ندیدهام.
Steal the show جلب توجه یا مورد تحسین قرار گرفتن بیشتر از دیگران
- Her performance was incredible; she stole the show with her singing and dancing.
اجرای او فوقالعاده بود؛ او با خواندن و رقصیدن توجه همه را به خود جلب کرد.
Take it with a grain of salt چیزی را با شک و تردید قبول کردن
- I heard a rumor, but I took it with a grain of salt until I had more information.
شایعهای شنیدم، اما آن را با احتیاط قبول کردم تا اطلاعات بیشتری پیدا کنم.
Bite the bullet تحمل کردن شرایط سخت، شجاعت به خرج دادن
· I have to bite the bullet and tell him the truth, even though it might hurt him.
باید شجاعت به خرج دهم و حقیقت را به او بگویم، حتی اگر ناراحتش کنم.
Spice things up هیجان یا تنوع به چیزی اضافه کردن
- Let’s try a new restaurant tonight to spice things up.
بیایید امشب یک رستوران جدید امتحان کنیم تا کمی به زندگیمان تنوع بدهیم.
Pour one’s heart out to sb درد و دل کردن، مکنونات قلبی خود را گفتن
- We talked to Maryam for about 2 hours.She really needed to pour her out to somebody.
ما با مریم تقریبا دو ساعتی حرف زدیم. واقعا نیاز داشت با کسی درد و دل کند.
Make friends with sb با کسی دوست شدن
- It didn’t take long for her to make friends with her new classmates at the university.
خیلی طول نکشید تا او با همکلاسیهای جدیدش در دانشگاه دوست شود.
Fly off the handle از کوره در رفتن
A: Are you going to tell the boss that we’ve lost two big order?
میخواهی به رئیس بگویی که دو سفارش بزرگ را از دست دادهایم؟
B: I don’t have the gut to do it. I’m sure he’s goimg to fly off the handle.
من که جگرش را ندارم. مطمئنم از کوره در میرود.
Bury the hatchet آشتی کردن، اختلافات را کنار گذاشتن
- After years of not speaking to each other, they finally decided to bury the hatchet and become friends again.
بعد از سالها صحبت نکردن، آنها تصمیم گرفتند اختلافات را کنار بگذارند و دوباره دوست شوند.
Cold feet احساس نگرانی یا تردید داشتن در مورد انجام چیزی، جا زدن، پشیمان شدن
- I was going to ask her out, but I got cold feet at the last moment.
من قصد داشتم او را دعوت کنم، اما در لحظه آخر تردید کردم(جا زدم).
Cry over spilled milk غصه خوردن و گله کردن درباره چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و نمیتوان آن را تغییر داد، غصه گذشته را خوردن
- Yes, we made a mistake, but there’s no use crying over spilled milk. Let’s focus on finding a solution.
بله، ما اشتباه کردیم، اما گریه کردن برای چیزی که گذشته بیفایده است. بیایید راهحل پیدا کنیم.
Dive someone up the wall روی اعصاب کسی راه رفتن، کسی را به شدت عصبانی و آزرده کردن
· Her constant humming drives me up the wall; I can’t concentrate with that noise.
شلوغکاری مداوم او روی اعصاب من است، نمیتوانم با این حد از سر و صدا تمرکز کنم.
Silver lining جنبه مثبت چیزی در یک موقعیت دشوار
- Losing my job was tough, but the silver lining was that I found a new career opportunity
از دست دادن شغلم واقعا سخت بود، اما نکته مثبتش این بود که یک فرصت جدید شغلی پیدا کردم.
Get a taste of your own medicine تجربه همان رفتار مشابهی که با دیگران داشتی
- After constantly making fun of others, he finally got a taste of his own medicine when they started teasing him.
بعد از این همه مسخره کردن دیگران، بالاخره خودش هم همین رفتار را از دیگران دید.
Give someone the benefit of the doubt بدون شک و تردید به کسی اعتماد کردن
- I don’t have any evidence, but I’ll give him the benefit of the doubt and trust his explanation.
من هیچ شواهد و مدرکی ندارم، اما ترجیح میدهم به حرفهایش اعتماد کنم.
In the heat of the moment احساسی رفتار کردن و حرف زدن بدون فکرکردن به چیزی
- I didn’t mean to say those hurtful words; I said them in the heat of the moment.
من آن حرفهای آزاردهنده را در اوج عصبانیت و احساسم گفتم و هیچ منظوری نداشتم.
Keep your chin up مثبت ماندن و روحیه خود را حفظ کردن در موقعیتهای دشوار
· Even though he faced many rejections, he kept his chin up and continued to pursue his dream.
حتی با وجود چندین بار طرد شدن، او باز هم روحیهاش را حفظ کرد و به دنبال رویاها و آرزوهایش رفت.
Let the cat out of the bag فاش کردن یک راز یا اطلاعات محرمانه
- She accidentally let the cat out of the bag and spoiled the surprise party.
او کاملا اتفاقی راز مهمانی غافلگیرکننده را لو داد.
Like a fish out of water احساس ناراحتی یا معذب بودن در یک موقعیت خاص
- As a city person, I feel like a fish out of water when I visit rural areas.
به عنوان یک شهرنشین، وقتی به مناطق روستایی میروم، احساس معذب بودن میکنم.
Miss the boat از دست دادن یک فرصت یا شانس
- I didn’t apply for the scholarship on time, so I missed the boat.
من برای بورسیه شدن به موقع درخواست ندادم، بنابراین این فرصت و شانس را از دست دادم.
Not my cup of tea چیزی که مطابق با علاقه و سلیقه کسی نیست
- I tried skiing, but it’s not my cup of tea – I don’t enjoy the cold.
اسکی کردن را امتحان کردم، اما آن را دوست نداشتم. من از سرما خوشم نمیآید.
On cloud nineبسیار شاد و خوشحال بودن، در آسمانها سیر کردن
- When she got the job offer, she was on cloud nine; it was her dream job.
وقتی او پیشنهاد شغلی رویایی و مورد علاقهاش را دریافت کرد، در آسمانها سیر میکرد.
Over the moon بسیار خوشحال بودن
- She was over the moon when she received her acceptance letter from the university.
وقتی او نامه پذیرش را از دانشگاه دریافت کرد، بسیار خوشحال بود.
Pull someone’s leg سر به سر کسی گذاشتن، شوخی کردن
- He’s just pulling your leg; he doesn’t really mean what he said.
حرفهایی که او میزند را اصلا باور نکن، او فقط دارد سر به سرت میگذارد.
Shoot yourself in the foot به خود آسیب زدن به طور غیر عمدی و ندانسته
- He shot himself in the foot by arguing with the boss in the meeting.
او با بحث کردن با رئیسش، ندانسته به خودش آسیب زد.
Skeleton in the closet راز یا مسئلهای پنهانی و خجالت آور از گذشته
- The politician’s skeleton in the closet was revealed during the campaign.
رازهای خجالتآور گذشته او در طول کمپین انتخاباتی فاش شد.
Spill the beans لو دادن یک راز یا اطلاعات محرمانه
- Don’t invite her to the surprise party – she’s likely to spill the beans.
او را برای آن مهمانی غافلگیرکننده دعوت نکنید، او ممکن است همه چیز را لو بدهد.
The best of both worlds لذت بردن از مزایای دو چیز متفاوت
- By working part-time, I get the best of both worlds – more free time and a steady income.
با کار کردن به صورت نیمهوقت، من از مزایای وقت آزاد و یک دریافتی ثابت لذت میبرم.
Through thick and thin در ایام خوش و ناخوشی، در تمام ناملایمات
- They’ve been together through thick and thin for over 30 years.
آنها بیش از 30 سال، در تمام ناملایمات در کنار همدیگر بودهاند.
Throw in the towel تسلیم شدن، دست کشیدن
- After months of trying to fix the old car, he finally threw in the towel and sold it.
او بعد از ماهها تلاش برای تعمیر ماشین قدیمی، بالاخره تسلیم شد و آن را فروخت.
Under the weather احساس ناخوشی یا مریض بودن
- I’m feeling under the weather today, so I’m going to stay home and rest.
امروز احساس ناخوشی و مریضی دارم، قصد دارم در خانه بمانم و استراحت کنم.
Up in the air مردد و بلاتکلیف بودن، پا در هوا
- Our vacation plans are still up in the air because we’re waiting for confirmation on my days off.
برنامههای تعطیلات ما هنوز پادرهواست، چون منتظر تاییدیه روزهای تعطیلمان هستیم.
Water under the bridge کاری که از کار گذشته است، کاری که غصه خوردن درباره آن فایدهای ندارد
- We had our differences in the past, but that’s all water under the bridge now.
ما در گذشته اختلافاتی داشتیم، اما حالا دیگر غصه خوردن درباره آن فایدهای ندارد.
Turn a blind eye نادیده گرفتن یا تظاهر به ندیدن چیزی
- The teacher turned a blind eye to the students whispering during the exam.
معلم از دانشآموزانی که در طول امتحان پچ پچ میکردند، چشمپوشی کرد.
When it rains, it pours وقتی مشکلات به صورت دستهجمعی یا پشت سر هم اتفاق میافتند (بدبیاری پشت بدبیاری آوردن)
- First, my car broke down, then I lost my wallet. When it rains, it pours!
اول، ماشینم خراب شد، بعد هم کیف پولم را گم کردم. بد بیاری پشت بد بیاری!
Wrap your head around something درک کردن یا فهمیدن یک چیز پیچیده یا دشوار
- It took me a while to wrap my head around the new software, but now I understand how to use it.
مدتی طول کشید تا نرمافزار جدید را بفهمم، اما حالا میدانم که چطور از آن استفاده کنم.
Throw someone for a loop سرگم کردن، غافلگیر کردن یا پرت کردن حواس کسی
- I think I answered all the questions in the job interview pretty well – except for the random one about my personal life. I wasn’t expecting it, so it threw me for a loop.
فکر میکنم در مصاحبه شغلی به همه سوالات خیلی خوب جواب دادم، به جز آن سوال اتفاقی که درباره زندگی شخصیام پرسیدند. اصلا انتظارش را نداشتم، بنابراین، حسابی غافلگیر شدم.
At the drop of a hat بلافاصله یا بدون تردید
- He’s always ready to help at the drop of a hat.
او همیشه آماده است تا بدون معطلی کمک کند.
At the end of your rope جان به لب شدن، طاقت کسی تمام شدن
- After dealing with two disobedient kids all day, I was at the end of my rope.
بعد از سر و کله زدن تمام روز با دو بچه نافرمان، دیگر طاقتم تمام شد.
Cross that bridge when you come to it بیهوده نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده نباش
- I’m not sure what to do if I fail the test, but I’ll cross that bridge when I come to it.
نمیدانم اگر امتحان را رد شوم باید چه کار کنم، اما وقتی پیش آمد به آن فکر میکنم.
Drop the ball اشتباه یا سهلانگاری کردن
- He dropped the ball by forgetting to send the important email on time.
او با فراموش کردن ایمیل مهم در سر موعد، اشتباه بزرگی کرد.
Get Off on the Wrong Foot شروع بد در یک رابطه یا موقعیت
- We got off on the wrong foot, but we can still work things out and improve our communication.
ما شروع بدی داشتیم، اما هنوز میتوانیم اوضاع را درست کنیم و رابطهمان را بهتر کنیم.
Be on good terms (with sb) رابطه خوب داشتن، (با کسی) خوب بودن
- Despite their differences, she’s still on good terms with her ex-colleague and they occasionally meet for coffee.
با وجود اختلافهایشان، او هنوز رابطه خوبی با همکار سابقش دارد و گاهی برای گپ زدن با هم ملاقات میکنند.
Get your wires crossed دچار سوءتفاهم شدن
- We must have gotten our wires crossed – I wanted you to come at 7 PM, not 7 AM.
ما دچار سوءتفاهم شدهایم. من از شما خواستم ساعت 7 عصر بیایید نه 7 صبح!
اصطلاحات کاری
عمدتا در محیطهای رسمی و کاری به کار میروند و مرتبط به موضوعات کاری میباشند.
By the skin of your teeth به سختی از پس چیزی برآمدن یا به آن رسیدن
- I passed the exam by the skin of my teeth; I got the minimum required score.
من به سختی از پس این امتحان برآمدم و حداقل نمره را گرفتم.
Face the music مواجه شدن با عواقب و پیامدهای کار خود
- You made a mistake, and now you have to face the music and accept the criticism.
تو اشتباه کردی، اما اکنون باید عواقبش را بپذیری و انتقادها را قبول کنی.
Get the ball rolling شروع کردن یک فعالیت یا کار
- Let’s get the ball rolling on this project and assign tasks to the team members.
بیایید این پروژه را شروع کنیم و وظایف را بین اعضای تیم تقسیم کنیم.
Go the extra mile بیش از حد انتظار تلاش کردن
- If you want to succeed in this competitive industry, you need to go the extra mile.
اگر میخواهید در این صنعت رقابتی موفق شوید، باید بیش از حد انتظار تلاش کنید.
Rule of thumb قاعده کلی یا اصولی بر اساس تجربه
- As a rule of thumb, you should save at least 20% of your income.
به عنوان یک قانون کلی، باید حداقل 20 درصد از حقوق دریافتی خود را پسانداز کنید.
Lose your touch از دست دادن مهارت یا توانایی که قبلاً داشتی، به خوبی قبل نبودن
- After years of not playing the piano, he realized he had lost his touch and struggled to play a simple melody.
بعد از سالها نواختن نکردن پیانو، فهمید که مهارتش را از دست داده و حتی برای نواختن یک ملودی ساده تلاش میکند.
The ball is in your court دیگر نوبت شماست که تصمیم بگیرید و اقدام کنید
- I’ve given you all the information; now the ball is in your court.
من همه اطلاعات را در اختیار شما قرار دادهام، حالا نوبت شماست که تصمیم بگیرید و اقدام کنید.
Off The Hook رهایی از تعهد و مسئولیت
- I was going to give a class on Saturday, but they found another teacher to do it, so I’m off the hook.
قرار بر این بود که کلاس شنبه را من برگزار کنم، اما آنها معلم دیگری برای انجام این کار پیدا کردند. پس، من آزاد شدم.
Go down in flames ناگهان شکست خوردن یا به طرز قابل توجهی شکست خوردن در کاری
- Their new product launch went down in flames, and they lost a lot of money.
عرضه محصول جدیدشان ناگهان شکست خورد و آنها پول زیادی را از دست دادند.
76. Do sth in person کاری را شخصا انجام دادن
- He preferred to deliver the good news in person rather than over the phone.
او ترجیح داد خبر خوب را شخصاً بدهد، نه از طریق تلفن.
Jump the gun کاری را زودتر از موعد انجام دادن
- She jumped the gun and announced the winner before the final results were officially declared.
او قبل از اعلام نتایج نهایی به طور رسمی، برنده را اعلام کرد.
چرا یادگیری اصطلاحات مهم است؟
اصطلاحات یا Idiomها معمولا در زبان انگلیسی روزمره و محیطهای حرفهای برای بیان ایدهها و نظرات خاص استفاده میشوند. بنابراین، درک و آشنایی با اصطلاحات در مکالمه انگلیسی از این جهت حائز اهمیت است که شما برای انتقال معنا و مفهوم صحبت خود به طرف مقابلتان دیگر به توضیحات بیش از اندازه نیاز ندارید و با به کار گیری یک اصطلاح کوتاه و مفید، جمله خودتان را به سادهترین شکل ممکن بیان میکنید.
در ادامه علت اهمیت یادگیری اصطلاحات را بیشتر بررسی خواهیم کرد:
یادگیری اصطلاحات زبان انگلیسی به جملات شما شکل جذاب و خلاقانهتری میدهد
تصور کنید که شما در یک موقعیت رسمی و صحبت با همکارتان که از قضا با هم بسیار دوست هستید قرار دارید و میخواهید به او بگویید حرف تو درست است (You’re correct!).
در اینجا میتوانید به جای استفاده از این جمله ساده و تکراری از اصطلاح You hit the nail on the head (زدی تو خال!) استفاده کنید و یا ضربالمثلهای انگلیسی مرتبط با جمله خود را بیاورید.
با اعتماد به نفس بیشتری انگلیسی صحبت خواهید کرد
ممکن است در مکالمه گفتاری یا نوشتاری بیشتر با اصطلاحات مواجه شوید. اما استفاده یا فهمیدن عبارتهای انگلیسی نشان میدهد که شما تا چه حد با معنا و فرهنگ انگلیسی زبانان آشنا هستید و آنها را درک میکنید. بنابراین، این موضوع اعتماد به نفس شما را تقویت میکند و باعث میشود احساس راحتی بیشتری در زمان مکالمه داشته باشید.
با یادگیریIdiomiهای پرکاربرد انگلیسی، فوت و فن مکالمه را یاد میگیرید
لازم نیست که حتما از اصطلاحات انگلیسی پیچیده شروع کنید، حتی یک اصطلاح ساده مانند Cool as cucumber (خونسرد بودن) به شما کمک میکند تا در گفتگوی خود با دیگران به روش معنادارتری ارتباط برقرار کنید.
یادتان باشد که زبان انگلیسی مانند درست کردن سوپ است و اگر بعد از یادگیری اصول اولیه (یادگیری گرامر، واژگان و ساختار پایه)، فوت و فن خود و چاشنیهای جدید را به آن اضافه کنید، سوپ خوشمزهتری خواهید داشت.
در واقع، اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی همان چاشنی و فوت و فنهایی هستند که با اضافه کردن آنها به مکالمه خود میتوانید زبان را به روشی حرفهایتر یاد بگیرید و صحبت کنید.
idiomها میتوانند برای یادگیری زبانآموزان جذاب و سرگرمکننده باشند
عمده زبان آموزان همیشه از حفظ کردن لغات و یادگیری قواعد گرامری زبان ابراز نارضایتی میکنند و میگویند که یادگیری زبان انگلیسی سخت و کسلکننده است. اما استفاده از Idiomها به شما کمک میکند تا این زبان ضروری و مهم را با اشتیاق بیشتری تمرین کنید.
همانطور که گفتیم، برای مهارت و تسلط بر زبان انگلیسی، یادگیری و استفاده از Idiomهای پرکاربرد انگلیسی بسیار ضروری و مهم است. چرا که شما با یادگیری اصطلاحات جدید دیگر به تفصیل و توضیحات بیهوده نیاز ندارید و به راحتی منظورتان را به شخص مقابل میرسانید.
آنچه از مقاله Idiomهای پرکاربرد انگلیسی آموختیم:
یادگیری و استفاده از Idiomهای پرکاربرد انگلیسی، علاوه بر افزایش اعتماد به نفس به شما کمک میکند تا تفاوتهای ظریف اصطلاحات آمریکایی و اصطلاحات بریتانیایی را بهتر درک کنید، پس اهمیت آن را نادیده نگیرید. اما برای اینکه به این میزان از تسلط برسید، به تمرین مداوم نیاز دارید.
تمرین اصطلاحات انگلیسی را به یک عادت روزمره در زندگی خود تبدیل کنید و آنها را در موقعیتهای مختلف به کار بگیرید. به علاوه، میتوانید از منابع بهروز انگلیسی مانند اپلیکیشن یادگیری اصطلاحات، کتابچههای برای بهبود مهارت خود استفاده کنید.
یادتان باشد که برای یادگیری زبان انگلیسی، کلید موفقیت، تمرین مداوم، استمرار و تلاش است و بدون آنها حتی با مربی خصوصی و گرانترین کلاسها و منابع هم نمیتوانید مسیر پیشرفت زبانی خود را تغییر دهید.
سوالات متداول مقاله Idiomهای پرکاربرد انگلیسی:
1- چگونه میتوان اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی را یاد گرفت؟
تمرین مداوم، استمرار فراوان و استفاده از منابع معتبر آموزشی از قبیل اپلیکیشن زبان یادگیری اصطلاحات یا دیگر منابع آموزشی بهترین راه یادگیری idiomهای انگلیسی است.
2- آیا میتوان از idiomهای پرکاربرد انگلیسی در آزمونهای زبان نیز استفاده کرد؟
بله. کاملا ! استفاده از idiomها در آزمون تافل و آیلتس به ممتحن نشان میدهد که شما تا چه اندازه به زبان انگلیسی در زمان مکالمه نوشتاری و گفتاری آشنا هستید و این موضوع در بالا بردن امتیاز شما در این آزمونها تاثیرگذار خواهد بود.
3- اصطلاحات چگونه به تقویت زبان انگلیسی زبانآموز کمک میکنند؟
اصطلاحات درک و فهم زبانآموز را به مرور نسبت به جملات و واژگان انگلیسی بالاتر برده و از این طریق به تقویت زبان انگلیسی آنها کمک میکنند.